پيش چشم همه دست پسر بنت اسد
بين دست پسر آمنه بالا ميرفت
گفت اينبار به پايان سفر ميگويم
بارها گفته ام و بار دگر ميگويم
راز خلقت همه پنهان شده در عين عليست
کهکشانها نخي از وصله ي نعلين عليست
واژه در واژه شنيدند صدا را اما
گفتني ها همگي گفته شد انجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهميد و خودش را به نفهميدن زد
عيد ولايت مبارک...يا علي